Best worng

Chapter 1
Part 28
•ویو بورام•
انقدر با ذوق بیرونو نگاه کردم که نفهمیدم کی رسیدیم
کوک:لیدی رسیدیم
جونگکوک پیاده شد و درو برام باز کرد...چشم که به اون رستوران خورد بدجور سورپرایز شدم راستشو بگم پشمام ریخت راهی که به در رستوران میخورد با گل رز قرمز مشخص شده بود جونگکوک دستمو گرفت و برد داخل... از داخل بگم؟ داشتم از ذوق میمردم شمع های روشن بادکنک های سفید و قرمز دیگه چی بگم اخه...
بورام:اینجا رو رزرو کردی؟
کوک:برای تنها روشنایی زندگیم...اره
بورام:ی شام میخواستیم بخوریم اینهمه زحمت لازم نبود اقای جئون
کوک:فکر کردی یادم رفته؟
نشوندم رو صندلی وبرام تنظیمش کرد
کوک:2هفته ات خیلی وقته تموم شده لیدی
با گفتن حرفش شرابی که خوردم پرید تو گلوم
بورام:ا... ها(سرفه)
غذامونو که تموم کردیم جونگکوک گفت میره برام اب بیاره مشکوک میزد ولی خب چیکار کنم پاشدم رفتم اینور اونورو دید بزنم بادکنکی که رو هوا بود رو برداشتم باهاش مشغول بودم که نور زیادی که از چراغا تولید میشد توجهمو جلب کرد.... سومی، تهیونگ، و چند نفر دیگه ای که نمیشناختم هم بودن
بورام:هی شما اینجا چیکار میکنین
از پله ها اومدن پایین و
سومی: خنگول زیبا برگرد
با حرفش یکم متعجب شدم وقتی برگشتم.... باورم نمیشد این مرد پرستیدنیه چجوری انقدر جذاب، کیوت، رمانتیکه؟
جلوم زانو زده بود
کوک:نظرت چیه کاملا مال من باشی؟ (اینجوری خواستگاری کنید)
از خوشحالی اشک تو چشام جمع شده بود
بورام:جونگکوک(از اون خنده گریه ایا)
کوک:با من ازدواج میکنی پارک بورام؟
نفس عمیقی کشیدم و گفتم


سلام سلام سلاممممم
ببخشید نبودم در اصل غلط کردم و گوه خوردم
نفریناتونو قبلو میکنم عشقام

در ضمن بورام قبول میکنه؟؟؟
دیدگاه ها (۹)

Best worng

Best worng

Best worng

Best worng

دختر بازیگوش من

black flower(p,325)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط